اگر در فرصت های گذری به تماشای ساختارهای متضاد ارتفاعی در معماری- شهرسازی بپردازید، متوجه می شوید که در این شیوه ها سهم زیستی انسانی از هوا و محیط جدولبندی شده است و البته در این میان سهم کودکان به لحاظ کمبود فضا و نبود امکانات بازی- به عنوان اساسی ترین خواست و نیاز مقتضی دوره کودکی- اش، بی حوصلگی و در نهایت خودگرایی و انزواطلبی می شود. چیزی شبیه قرنطینگی.
کودکان در بازی های خود زندگی می کنند. اما متأسفانه این حس و نیاز حیاتی شان در محیط آپارتمان مسکونی تامین نمی شود. روی به بیرون از خانه می آورند؛ گاه همراه والدین- بیشتر مادر- و بعضاً با همسن و سال های خود اما آنان باید بگردند تا جایی مناسب و دارای امکانات مورد علاقه در پارک ها، بوستان ها و گاه در کوچه ها بیابند. بیشتر سوی پارک ها روان می شوند که اغلب کوچک اند و بعضاً وسایل بازی ندارند! ناچار در گوشه ای برای خود زمین فوتبال یا والیبال تدارک می بینند. چهار تا تکه سنگ حدود دروازه شان می شود و زیرآفتاب انرژی شان را تخلیه می کنند. خیلی از همین کودکان بازی- نوجوان ها- در نبود و کمبود وسایل بازی و سرگرمی های مفید دیگر، در کوچه و پارک ها پرسه می زنند. دست آخر افسرده و خسته از رفت وآمدها راهی آپارتمان مسکونی شان می شوند... این چرخه و اتفاقات، کلیشه ای شده است. ادامه مطلب...