سفارش تبلیغ
صبا ویژن



رنگ چهره ی زمین پریده است -

   

نمی دونم هنوز هم میشه یه رد پا از شهر ی رو که مادر بزرگ تعریفش رو می کرد پیدا کرد یا نه ؟! 

شهری که بازار ومسجد وخونه های خودشو داره اما بدون دود کارخانه ها و ترافیک اتومبیل ها. شهری که بتونی با جیک جیک گنجشکهاش از خواب پاشی نه با بوق وسر وصدای موتورها وماشین ها .شهری که بارون، رود هاشو پراز آب کنه ومه  صبحگاهی تو رو تو خودش محو کنه.

آسمان شب باانبوه ستارگان شب زنده دار وچشمک زن است که معنا پیدا می کند وآسمان صاف وزلال صبح بدون همین ستارگان .

 منظومه شمسی با زحل ومشتری ومریخ و زمین است که معنا می یابد و سایر کهکشان ها بدون  این سیارات.

زمین با طبیعت وقاره ها واب ها ودریاهاست که معنا پیدا می کندودریاها با قطرات آب، جنگل ها با درختان و صحرا ها بدون انها .

 شهرها با اجتماع انسانها بوجود می ایند والبته بوسیله ارتباط انسانها با طبیعت است که معنا می یابند.

گاهی فاصله، تنها یک کلمه است یا حتی یک حرف اضافه: مانند جنگل وصحرا(با درخت _بی درخت).اما همین تفاوت ها هستند که زیبایی ها را می آفرینند. خیلی وقتها تفاوت ها بسیار شیرینند  و البته تامل بر انگیز!!

ولی همه اینها با تمام داشته ها وهمه نداشته هایشان زیبایند .

...رفت و رفت و رفت تا رسید به یه جای خیلی دور . آره نوه گلم  : شهر اونا خیلی قشنگ بود؛ همون جایی بود که پسر کوچولوی قصه ی ما همیشه آرزوشو داشت؛ پر از گل های قشنگ و آواز گنجشک ها. پسر کوچولو وقتی که رفت تو خونه جدیدشون پنجره ی اتاقشو باز کرد و یه نفس عمیق کشید وریه هاشو پر از هوای تازه کرد....

حالا نوبت منه درست مثل پسر کوچولو. اول کنار زدن پرده بعد باز کردن پنجره حالا موقشه یه نفس عمیق ودیدن گلهای تو باغچه وشنیدن آواز گنجشک ها ....اما سرفه امونم نداد.

نمی دونم چرا اینقدرباقصه های مادربزرگم فرق می کرد هیچ گلی تو باغچه وهیچ گنجشکی تو اسمون نبود. چه برسه به هوای پاک !!!

نمی دونم هنوز هم میشه یه رد پا از شهر ی رو که مادر بزرگ تعریفش رو می کرد پیدا کرد یا نه ؟!

.شهری که بازار ومسجد وخونه های خودشو داره اما بدون دود کارخانه ها و ترافیک اتومبیل ها. شهری که بتونی با جیک جیک گنجشکهاش از خواب پاشی نه با بوق وسر وصدای موتورها وماشین ها .شهری که بارون، رود هاشو پراز آب کنه ومه  صبحگاهی تو رو تو خودش محو کنه.

 توی چنین شهری زندگی هست. پاکیزگی هست. آرامش هست وخدا هست. می تونی وجود خدا رو حس کنی. صداش رو بشنوی که با آواز پرنده ها باهات حرف می زنه وبا وزش  هرنسیم دستی به صورتت می کشه. (نظافت وسکون وآرامشی که هر چند  ظاهریست اما می تونه روحت رو به پرواز در بیاره).

 بعد از اون همه سرفه تنها کاری که کردم چسباندن این شعر کنار پنجره اتاقم بود

ای ستاره باورت نمی شود:

آن سپیده دم که با صفا ونا ز

در فضای بیکرانه می دمید

دیگر از زمین رمیده است

این سپیده ها سپیده نیست

رنگ چهره زمین پریده است!

                              فریدون مشیری

پس یادمون باشه فرق بین جنگل طبیعی با جنگل مصنوعی رو یا فرق بین گلهای طبیعی توی باغچه رو با گلهای مصنوعی توی اتا ق و ....

به امید روزیکه  شهر ها با انسانها وبا طبیعت طبیعی  زیبا شوند و معنا پیدا کنند. راستی یادم رفت بگم مادر بزرگ اهل ماسوله وعاشق اونجا بود .       

(ماسوله شهری است درشمال سرسبزایران که تابحال هیچ ماشینی رابه خودراه نداده است)

لینک مطلب



نویسنده » حدیث » ساعت 1:40 عصر روز یکشنبه 87 مهر 21